شاید هم این کار برای ایجاد تعلیق بیشتر در کلام ایجاد پذیرد که در ادامه به شواهد آن اشارهای خواهم داشت.
<کلودسیمون> نویسنده رمان <جاده فلاندر> درباره حذف فعل گفته است: من همیشه به نقاشها حسرت میخورم که اثرشان یکجا به بیننده عرضه میشود، اما در نثر به علت وجود فعل، زمان مطرح است. به کاربردن صفت فاعلی و اسم فاعل به نویسنده کمک میکند که از زمان قراردادی بیرون رود. تمام متدهای پاراگراف خوانی هم حتی نتوانسته است امکان خواندن حجم وسیعی را با یک نگاه فراهم آورد. در حالی که با یک نگاه میتوانیم تمامی یک تابلو نقاشی را ببینیم. چون در تابلو نقاشی زمان وجود ندارد.
جناب آقای دکتر بدیعی نیز در اولین جلسه ی عمومی کارگاه داستان نویسی بهارلو [در این لینک] با بیان اینکه فعل، نماد نظام مردسالار است گفته است: این شیوه نثر نوعی گذار از نشانهشناسی نوشتاری از طریق حذف میانجیهای کلامی و بخشیدن ریتم درونی به تصویرهای لحظهای و فضاسازی مفهومی است.
شیوه نویسندگی با حذف فعل، متن داستانی را به بیزمانی و ابدیت پیوند میدهد و آن را به تابلوی نقاشی یا قطعه موسیقی تبدیل میکند.
وی به غزلی از حافظ که سه مصرع بدون فعل دارد اشاره کرد:
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی دردست
نرگسش عربده جوی و لبش افسوسکنان
ایشان سابقه حذف فعل در نثر را به <فردیناند سلین> فرانسوی منتسب کرده است و عقیده دارد: در ایران نیز کسانی مثل جلال آلاحمد در آثار منثور خود این شیوه را پیش گرفتند و آثار موفقی از خود به جای گذاشتند. این رویکرد به تازگی در میان نویسندگان جوان طرفدارانی پیدا کرده است تا جایی که یکی از نویسندگان جوان و پر حرارت اساساً فعل را جبار، آمرانه و مستبد خوانده و رمانی بیفعل نوشته است.
نظریه:
به نظر میرسد مقایسه نثر با شعر در دستور زبان آنچنان صحیح نباشد مگر آنکه برای نثر نیز کارکردی جدید تعریف کنیم و یا نثر را به انواع مختلف از جمله «نثر فنی» تقسیم کنیم و سعی کنیم حصار میان نثر و شعر را کمرنگتر و کمرنگتر کنیم! و گرنه شعر قواعد دستور خاص خود را دارد و عموما دستورپذیر نیست، همانگونه که در آموزش هر زبانی، ابتدا نثر آن را میآموزیم و میخوانیم، و پس از گذشت مدتی و فراگیری کلیات دستوری آن زبان، میتوانیم نگاهی به شعر آن داشته باشیم و البته واضح است که فهم شعر، خود آموزشی دیگر و تجربهای طولانی میطلبد.
جناب غلامرضا عمرانی در [وبلاگ خود]، ضمن تایید اختلاف شعر و نثر در مقایسه دستوری، اینچنین بیان کرده است:
اگر شعر را از حوزهی دستور زبان فارسی امروز خارج کردهایم، برای آن است که شعر دستورگریز است، حتی دستورستیز؛ و صد البته این ویژگی زیبایی است که برای شعر میشناسیم؛ چه اگر شعر چنین نبود و اگر در حلقهی تنگ قیدهای زبانی میگنجید، آسمانی نمیشد و در فضای ملکوت خدا سیر نمیتوانست کرد.
اگر شعر برخی از شاعران را، حتی و گاهی، دستورمند هم بدانیم و بنامیم، باز هم از جنس این دستور نخواهد بود؛ دستوری دیگر میطلبد و بحث و فحصی دیگر.
البته حذف فعل از اشعار کلاسیک یا شعر نو، کاری است که به کرات از سوی شاعران مختلف دیده میشود و منحصر به سه مصرع یاد شده از حافظ شیراز نیست. به طور مثال جناب آقای علوی در وبلاگش ضمن مطلبی با عنوان «به مناسبت چاپ مجموعه شعر «سایههای مهربان» این چنین میگوید:
موسیقی زیبای این مجموعه را از چند زاویه مورد بررسی قرار میدهیم:
1 ـ استفاده از عبارتها و جملههای بدون فعل
استفاده از جملههای بدون فعل، زبان را از حالت عادی نگارش خارج میکند. این کار اگر هدفمند صورت بگیرد و به جا از آن استفاده شود، علاوه بر زیبایی زبانی، نوعی موسیقی داخلی در شعر ایجاد خواهد کرد و باعث تأثیرگذاری زیاد شعر بر مخاطب میشود.
یکی از شعرهای زیبای این مجموعه، که با استفاده از این تکنیک سروده شده است، زیبایی خاصی دارد. در شعر «هزاران سؤال»، بخشی از موسیقی زیبای شعر، مدیون جملههای بدون فعل است:
یک قفس
یک نوک بسته در آن
یک دل غمگین و شکسته در آن
یک درخت
بیخبر از بوی بال
سبز ولی ساکت و بیقیل و قال.
پس از نوشتن مطالب فوق، از سر تامل دیوان حافظ شیراز را مطالعه کردم و به نکته جالبتری دست یافتم:
حافظ نه تنها در غزلی سه مصرع بدون شعر دارد، بل غزلی دیگر دارد که شش بیت بدون فعل در آن آورده است! دقت کنید:
ساقی شکر دهان و مطرب شیرین سخن / همنشینی نیک کردار و ندیمی نیک نام
شاهدی از لطف و پاکی رشک آب زندگی / دلبری در حسن و خوبی غیرت ماه تمام
بزمگاهی دل نشان چون قصر فردوس برین / گلشنی پیرامنش چون روضه دارالسلام
صف نشینان نیکخواه و پیشکاران باادب / دوستداران صاحب اسرار و حریفان دوستکام
باده گلرنگ تلخ تیز خوش خوار سبک / نقلش ار لعل نگار و نقلش از یاقوت خام
... (غزل شماره 309 دیوان حافظ)
البته قابل تامل است که ساختار جملا فارسی با جملات عربی تفاوت دارد و در زبان عربی، جملات اسمیه را داریم که چون با اسم آغاز میشوند و میتوانند فاقد فعل باشند در حالی که جملات فعلیه، حتما با فعل آغاز میشوند که اگر در آینده فرصتی پیش آمد، در مورد اختلاف این دو نوع جمله از نظر بلاغت سخن خواهم گفت.